|
شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 18:47 :: نويسنده : kimia
پسر:ضعیفه دلمون برات تنگ شده بود. . .اومدیم زیارتت کنیم! دختر:تو باز گفتی ضعیفه؟؟؟ پسر:خب. . .منزل بگم چطوره؟؟ دختر:واااای. . .از دست تو!! پسر:باشه. . .باشه. . .ویکتوریا خوبه؟ دختر:اه. . .اصلا باهات قهرم!! پسر:باشه بابا. . .تو عزیز منی خوب شد؟. . .آشتی؟ دختر:آشتی. . .راستی گفتی دلت چی شده؟؟ پسر:دلم!؟. . .آها از دیشب تا حالا یکم پیچ میده!! دختر:واقعا که! پسر:خب چیه. . .نمیگم . . . مریضم اصلا. . .خوبه؟ دختر:لوووووس!! پسر:ای بابا. . .ضعیفه. . .اگه اینبار قهر کنی نازکش نداری ها!! دختر:بازم گفت این کلمه رو. . .!! پسر:خب تقصیر خودته. . .میدونی اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم. . .هی نقطه ضعف میدی دستم. دختر:من از دست تو چیکار کنم؟؟ پسر:شکر خدا. . .!دلم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بودم . . .لیلی قرن 21من دختر:چه دل قشنگی داری تو . . .چقد به سادگی دلت حسودیم میشه. . . پسر:صفای وجودت خانوم. دختر:میدونی. . .دلم تنگه. . .برای اون همه پیاده روی هامون. . . برای سرک کشیدن تو مغازه کتاب فروشی و ورق زدن کتابها. . . برای بوی کاغذ. . . برای شونه به شونه باهات راه رفتنو دیدن نگاه حسرت بار بقیه. . . آخه هیچ زنی مردی مثل من نداره. پسر:میدونم. . .میدونم. . .منم دلم تنگه. . .برای دیدن آسمون تو چشمای تو،برای بستنیهای شاتوتی که با هم میخوردیم. . . برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم و من مردش بودم. . . دختر:یادته همیشه به من میگفتی خاتون؟؟؟ پسر:آره یادمه. . .آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری مینداختی!! دختر:ولی من که بور بودم . . . پسر:باشه. . .فرقی نمیکنه. دختر:آخ چه روزهایی بود. . .دلم برای دستای مردونت که تو دستام گره میخورد تنگ شده. . .مجنون من. پسر:. . . دختر:چت شد؟چرا چیزی نمیگی؟ پسر:. . . دختر:نگاه کن ببینم. . .!منو نگاه کن. پسر:. . . دختر:الهی من بمیرم . . .چرا چشمات نمناک شده. . .الهی من فدات بشم . . . پسر:خدا ن. . .(هق هق گریه) دختر:چرا گریه میکنی؟؟؟ پسر:چرا نکنم؟؟. . .ها؟؟ دختر:من دوست ندارم مرد من گریه کنه. . .جلوی این همه آدم. . .بخند دیگه. ..بخند. . .زودباش بخند. . . پسر:وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم. . .کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم؟؟ دختر:اگه گریه کنی منم گریه میکنما. . . پسر:باشه . . .باشه . . .تسلیم . . .ولی نمیتونم بخندما. . . دختر:آفرین.حالا بگو کادو ولنتاین برام چی خریدی؟؟ پسر:تو که میدونی. . .من از این لوس بازیا خوشم نمیاد ولی امسال برات کادوی خوبی آوردم. دختر:چی؟ . . .زودباش بگو . . .آب از لب و لوچه ام آویزون شد. . . پسر:. . . دختر:باز دوباره ساکت شدی. . !؟؟؟ پسر:برات کادوووو. . .(هق هق گریه).یک دسته گل گلایل!! یک شیشه گلاب! یک بغض طولانی آوردم!! تک عروس گورستان!! پنج شنبه ها دیگه خیابونها بدون تو صفایی نداره!! اینجا کنار خانه ی ابدییت مینشینم و فاتحه میخونم. نه. . .اشک و فاتحه نه. . .اشک و دلتنگی و فاتحه. . . نه. . .اشک و دلتنگی و فاتحه. . .خاطرات نه چندان دور. . . امان. . .خاتون من تو خیلی وقته که. . . آرام بخواب بانوی کوچ کرده من . . . دیگه نگران قرصهای نخوردم. . .لباسهای اتو نکشیده ام. . .صورت پف کرده ام ازبیخوابیم نباش. . .! نگران خیره شدن مردم به اشکهای من نباش. . .! بعد از تو دیگه مــــــــــــــــــــــرد نیستم اگر بخندم. . .! اما . . .تو آرام بخواب. . . نظرات شما عزیزان:
|